متن ترانه هادی فیض آبادی به نام بَه بَه و بَه
شانه بر زلف پریشان زدهای به به و بهدست بر منظره جان زدهای به به و به
آفتاب از چه طرف سر زده امروز که سر
به من بی سر و سامان زدهای به به و به
دلا کجا میبریام کجا کجا میبریام
اگر غلط مینکنم خطا خطا میبریام
من خراباتیام از چشم تو پیداست که دوش
باده در خلوت رندان زدهای به به و به
تن یک لایی من بازوی تو سیلی عشق
تو مگر رستم دستان زدهای به به و به