متن ترانه هومهر آرتین به نام کافه فال
توو کافه بودم، اومدی از فال میگفتیفنجونو برگردوندم و اقبالمو دیدی
توو چشمهای قهوه ایت اوقات تلخم رفت
دست و دلم لرزید اونشب، حالمو دیدی؟!
دستامو توو دستت گرفتی، صورتت گل کرد
گفتم عروسیمون مبارک میشه میدونم
گفتم که اسم ما دو تا روو کهکشونای
دنیای مادر مُردمون حک میشه میدونم
توو زندگیم پیدا شدی، انگار گم بودی
خوابوند غم های منو لالاییِ خوبت
دس میکشیدی رو سرم با خنده میگفتی
تنهایی مون پُر میشه مثل پیک مشروبت
بوئیدم و نوشیدمت اونگونه که گشتند
وحشی ترین مشروب خور ها خام و رام من
از هوش رفتم ، بعدها مستانه شد نامم
الجُزء بودم، با تو الکُل شد تمام من
چشمک زدی، خندیدی و هوش از سرم بردی
چون ارتشی ها، افتخار شونه ام بودی
شب ها رصد کردم تو رو توو آسمون، اما
غافل از اینکه تو کنار خونه ام بودی
هر روز میرفتی و هر شب دیر میکردی
مَردم بهم گفتن رفیقم عاشقت کرده
باور نمیکردم ولی یک روز فهمیدم
رنگ لباسش با رژ لبهات ست کرده
پیش دوتا چشمای خیسم بعدِ دریاها
بعد از تو _ بارون های فصلی هم کم آوردند
نیرنگ تو قانون شیطون رو به هم زد، پس
ابلیس ها رفتند و با خود آدم آوردند
حالا شبیه کهنه سربازم که توو جبهه
توو آتش این زندگی مظلوم میسوزه
تکلیف تنهاییم روشن بود، مانند
شمعی که روی کیکتون آروم میسوزه
یک گوشه کز کرده شبیه سالهای قبل
توو خاطراتش، خاطراتش رو رفو میکرد
میخواست تنها باشه، از اون خواست برگرده
مردی که توو آیینه با او گفتگو میکرد
از دور دیدم توی تنهاییش لولیده
پشت یه میز درب و داغون کنج یه کافه
بارون دلش میخواد، هوای شهرش این روزا
مثل موهای عشق نامردش فقط صافه