متن ترانه امیرحسین صفری زاده به نام چهارگاه هزار دستان
هزار دستان به چمن دوباره آمد به سخنکه ای خسته از رنج دی ببین جشن گلهای من
بکن دل ز نقدینهی جان بنه در کف می فروش
کنار گل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منت آسمان به دوش
مده دست و با دست بینمک
نمک جز لب با نمک
جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخهی صور
دوای درد دل دلدادگان بود شور و نشور
بسوزد از شر بشر یکسر خشک و تر
نماند آخر زین حیوان اثر
نیرزد این جهان بدین که بهر دل دل شکنی
برون کنی پیرهنی از تنی
مکن این طنازی با ما
عبث به خود مینازی جانا
از این بلند پروازی دانم
کاخر شکار بازی جانم
همه شب سر بردن به یک دل دو جا
نگران کین دوران نماند به جا
تو مشو مایهی آوارگی
دست من و دامان تو
بنما چارهی بی چارگی
ما و عهد و پیمان تو
ریشه گر حاصلش این بار نیست
تو مده لاله دگر خار نیست
جاهد این میکده را آب گرفت
کس دراین معرکه هوشیار نیست