متن ترانه امیرحسین صفری زاده به نام برگ خزان
به رهی دیدم برگ خزانپژمرده ز بیداد زمان
کز شاخه جدا بود
چو ز گلشن روکرده نهان
در رهگذرش باد خزان
چون پیک بلا بود
ای برگ ستمدیده پاییزی
آخر تو ز گلشن ز چه بگریزی
روزی تو هم آغوش گلی بودی
دلداده و مدهوش گلی بودی
ای عاشق شیدا دلداده رسوا
ای عاشق شیدا عاشق شیدا خار غمش در دل بنشاندم
در ره او من جان بفشاندم
تا شود نوگل گلشن و زیب چمن
رفت آن گل من از دست
با خار و خسی پیوست
♪♪♪
من ماندم و صد خار ستم
وین پیکر بی جان