متن ترانه امیرحسین صفری زاده به نام آواز دل
به زمانی که محبت شده همچون افسانهبه دیاری که نیابی خبری از جانانه
دل رسوا دگر از من تو چه خواهی دیوانه
از آواز دلم زمزمه ی ساز دلم من به فغانم
ای دل چه بگویم وز شررت چه بگویم حیرانم
تو همان شرری که خرمن جان من بسوزی
تو که با نگهی به جان من شعله برفروزی
تو که از سنمی ندیده ای روی آشنایی
ز چه رو دل من په این چنین کشته ی وفایی
تا تو همدم شبهای منی شبها شاهد تب های منی
همچون آتشی شعله میکشی شمع هر انجمنی
ای دل ز تو مارا چه نصیبی بود
گشتم ز تو رسوا چه فریبی بود
غم های جهان را تو خریداری
آخر تن ما را چه نصیبی بود
به کجا بری ام ای دل رسوا به کجا ای دل رسوا
نکنی تو چرا پروا تو چرا پروا