متن ترانه یاسر سمیعی به نام از آزادی
از آزادی، عشق و جنون، مستی و خون، قصه بخوانبا من برخیز تا برویم آنسوی شهر پشت زمان
بودن زیباست از سفر خاطره ها خسته نشو
باران باش از بستگیِ پنجره ها خسته نشو
کِی میشود باور کنم کارِ تو بود این همه اشک این همه درد
از گم شدن با من نگو من که دلم زخم تو را تجربه کرد
جا مانده ام از تو ببین باورِ این در به دری ساده نبود
کاش این سفر پایان نداشت گم شدنت آخر این جاده نبود
با رفتنت این سرزمین باری بجز غربت نداشت
رفتی و این تنهاترین با دوریت عادت نداشت
از آزادی...