متن ترانه امیر امیری به نام جدایی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفاییعهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شمع را باید از این خانه به در بردن کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه ی مایی
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه ی کوچک ننمایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی
روز صحرا و سماء است و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی ماند که دیگر نربایی؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی!!