متن ترانه علیرضا قاضی به نام پایان با تو بودن
دلم میخواد زندگیمو بدم دست یکیبگم یه دقیقه اینو میگیری
بعد که گرفت فرار کنم برم ...
همه چی یه روز شروع میشه یه روز میمیره
اما عشق که فقط می مونه زنده تا ابد
اون که با خاطره هات یه عمری تنها سر کرد
جون به لب شد ولی از عشق تو حتی دم نزد
نمیدونی که چه روزایی فقط سر کردم
به امید اون شبی که تو شاید برگردی
من تو یخ بندون رفتن تو منجمد شدم
تو با این اومدنت شهر رو جهنم کردی
جاده رو رد کردی
با دلم بد کردی
نه الان وقتش نیست
که بخوای بر گردی ...
تو زندگی هر کدوم از ما یه وقتایی هست
که اسمش وقت بودنه
اگه اون آدم زندگیمون وقتی که باید می بود ، نبود
دیگه نمیشه روش حساب کرد
اون لحظه باید در احساستو روش ببندی
بار تنهاییاتو ، غماتو ، درداتو ، بزاری رو دوش خودت بری
این همه سال گذشت ، حالا چرا برگشتی
نمی دونستی چی میخوای و فقط میگشتی
کوه به کوه نمی رسه ، آدم به آدم میرسه
تو به این فک نمی کردی ، وقتی که میرفتی
واسه چی باز اومدی ، اینطوری رسمش نیس
با دلم بازی نکن که دیگه حقش نیس
این ترانه واسه من پایان با تو بودنه
حتی اون شبایی که تنهامو بارون میزنه