متن ترانه فرهاد رستمی به نام خدا
رفیقِ همه لحظه هام بودشریک غم و خنده هام بود
تو تنهاییا همصدام بود
شبا شونهی گریه هام بود
بهم عشق و دیوونگی داد
بهم جراتِ زندگی داد
شنیدم صداشو
همینکه با قلبم
بهش گوش کردم
باهام حرف می زد
که دلتنگیامو
فراموش کردم
تو تنهاییایی
که بی تابی و ترس
باهام تن به تن بود
خدا بود و با من
خودی بود و یک بند
حواسش به من بود
با اینکه ازش دور بودم
یه کوه یخو تو وجودم
با دلگرمیاش آب می کرد
حالا توی دستامه دستی
که اشک منو پاک می کرد
که لبخندمو قاب می کرد
شنیدم صداشو
همینکه با قلبم
بهش گوش کردم
باهام حرف می زد
که دلتنگیامو
فراموش کردم
تو تنهاییایی
که بی تابی و ترس
باهام تن به تن بود
خدا بود و با من
خودی بود و یک بند
حواسش به من بود