متن ترانه فرشاد مجرد به نام شاعر
حال بارونیه آسمونواسه چشمام آشناست
نه خیال تو برام مسکنه
نه دیگه بارون دواست
شایدم حال دل تو
مثه الانه منه
شایدم یه جای شهر یه گوشه ای
از دلم دل میکَنه
حیف نفهمیدیم کی داره عشقمونو چشم میزنه
عشقمون بد بود به ظاهر
جز خودم هیشکی نمیدونست تو قلبم هست جواهر
من نمیدونستم عشقم
از منو و خاطره هامون رد میشی مثه یه عابر
نیمه راه شدی مسافر
کاش میفهمیدی شدم حبس تو زندانبان ماهر
فکر نمیکردی که چشمات
توی زندونش بسازه از منه دیوونه شاعر
تو ازم ساختی یه شاعر
بی تو مثه یه قهوه ی تلخم
که هیچ جوری دیگه شیرین نمیشم
هم پای بارون شهر و میچرخم
بی تو اصلا شده کار همیشه م
ببین از عشق بینمون چی موند واسم
بگم چی خب به این قلب مریضم
چرا پیچیدی رو گردن احساسم
طناب دار و با دستات عزیزم
عشقمون بد بود به ظاهر
جز خودم هیشکی نمیدونست تو قلبم هست جواهر
من نمیدونستم عشقم
از منو و خاطره هامون رد میشی مثه یه عابر
نیمه راه شدی مسافر
کاش میفهمیدی شدم حبس تو زندانبان ماهر
فکر نمیکردی که چشمات
توی زندونش بسازه از منه دیوونه شاعر
تو ازم ساختی یه شاعر