متن ترانه مهیار پسندیده به نام بیراهه
برای برگشتن به هم دیگه یه کم دیر شدهچهره ی هر دوی ما شکسته و پیر شده
یه عمره که به دیدنت از راه دورم دلخوشم
یه عمره با فکر و خیال هر روز خودم رو میکشم
حتی توی خیالمم نمیتونم که ترک آغوشت کنم
به چی باید عادت کنم تا که فراموشت کنم
مسیرو گم کردیمو ما شدیم اسیر بیراهه
چقد بهت گفتم نرو که رفتن آخرین راهه
بعد چند سال اتفاقی دیدمت با یه بچه که شبیه خودته
رد شدی و تو ندیدی اونی که بعد این همه هنوز عاشقته
غرق زندگیتی و منم که حسرت به دلم میمونه تا آخرین لحظه ی مرگ
من مثل درخت پاییز زده ام که نمونده واسه اون حتی یه برگ
زندگیم سوخت پای تو خاکستر و دود شد
رفتی و پشت سرت دنیای من نابود شد
تو طناب دار انداختی دور گردن آرزوهام
یه جوری خوردم زمین که دیگه نمیتونم وایسم روی پاهام
منو از پا در آورده درد دوری و دلتنگی
من که دشمنت نبودم با کی داری می جنگی
مثل برگ پاییزی له شدم زیر پاهات
لعنتی من بودم کجای اون آرزوهات
بعد چند سال اتفاقی دیدمت با یه بچه که شبیه خودته
رد شدی و تو ندیدی اونی که بعد این همه هنوز عاشقته
غرق زندگیتی و منم که حسرت به دلم میمونه تا آخرین لحظه ی مرگ
من مثل درخت پاییز زده ام که نمونده واسه اون حتی یه برگ