متن ترانه شارمین به نام قهوه چشم
من که میشناسم تو رامیدانم بیشتر از من دلتنگی
من که میشناسم تو را
بیشتر از من با دلت میجنگی
تو که میشناسی مرا
خونسردم در اوج دلتنگی
تو که میشناسی مرا
پس چرا با غرور من میجنگی..
قهوه ی چشمم ندارد ، جز خیالت فال و نقشی
ماهِ من ، از تو بعید است، در شبِ تارم ندرخشی
عاشقی و نمی توانی ، عاشقانه مرا نبخشی
از همان روزی که رفتی، آسمانم بارانی است
کارِ من هر شب میانِ کوچه ها سرگردانی است
برنگردی ، میمیرم..امتحانش مجانی است.
مغرورم..کم حرفم..از من میرنجی
عشقم را ..با قهرت...عمدا میسنجی
محبوبم..این ظلم است...آه خیلی بیرحمی..
میدانم ..دنبالِ اصرار و خواهشی
بیگانه م ...با ناله..با منت کشی..
این اهنگ..یعنی باارزشی...ای کاش بفهمی