متن ترانه سالار عقیلی به نام سفیر عشق
ای سفیر عشق از تو شعر سرخی مانده بر لببا تو برگشتم به خورشید ای به من برگشته از شب
گرچه این پروانه سوزان پیله ی اندوهمان کرد
بارش سنگ ای برادر رفته رفته کوهمان کرد
الوند تا به اروند ماییم و بغض در بند در اوج هم صدایی
با خون دشنه بنویس بر خاک تشنه بنویس یا مرگ یا رهایی
من و تو پس از این غروب فاجعه دوباره میرسیم به روز واقعه
نترس از شکستن نترس از سایه ها که شام غریبان نمیماند به جا
ای سفیر عشق از تو شعر سرخی مانده بر لب
با تو برگشتم به خورشید ای به من برگشته از شب
گرچه این پروانه سوزان پیله ی اندوهمان کرد
بارش سنگ ای برادر رفته رفته کوهمان کرد
الوند تا به اروند ماییم و بغض در بند در اوج هم صدایی
با خون دشنه بنویس بر خاک تشنه بنویس یا مرگ یا رهایی