متن ترانه امیدخان به نام طلوع
هی!تویی که بیرون از منی، حق نداری تو من دخالت کنیحق نداری تا کفشمو نپوشیدی ،راه رفتن منو قضاوت کنی!
من!خیلی وقته قفلم رو خودم ،اونقدر عمیق که گم میشم تو خودم!
یک جوری نیست از من خبری، که باس بگردین دنبالم هر وری!«هی!»
زندگی منم گاهی خوب بود,گاهی پر مشکل گاهی پر کمبود!
زندگی من مشکلاتُ داشت, پیروزی شیرینه با سختیهای راش!
تا به اینجا رو من جنگیدم, یک قدم پا پس نکشیدم !
درد کشیدم باز خندیدم، به همتون فرصت میدم!
تامیتونین زخمیم کنین، تا میشه حرف بارم کنین!
من تشنه همینام هار تر میشم، کود بریزین بارور میشم!
توی این راه پاره شدیم گاهی،دوختیم خودمونو هنوز سر پاییم!
راه رفتیم و خوردیم زمین رو انرژی منفیا ضربدر زدیم!
کم حرف زدیمو همش عمل شد، پای دوستیتون فقط وقتم تلف شد!
حالا اینجامو قویتر از قبلم، قول دادم به خودم میگیرم پس حقم!!
************************""""""*************
یه سریا هستن بوی خیانت میدن، چپ و راست میان از رفاقت میگن!
اما لابلای زندگیت پی فرصتن، تو آسَم باشی دیدی تو رو بُر زدن!
رفیق دورِ خود چهارچوب بچین، بساز دنیاتو خودت باشه هرچند کوچیک!
راه برو سر بالا سینه صاف بخند،امروز مال توئه دل به فردات نبند!
خیلی وقته روزام مثل هم میره، ببین دنیا قفله روم سوزنش گیره!
تو که لای پر قویی بگیر تخت بخواب، من این دنیا رو میکشونم روی تخت خواب!
مثل ماهی بودم توی تنگ اسیر، شناگر بودم اما درگیر کویر!
یه جاهایی بودم غرق تو تاریکی، میتابید ته دلم ریز نور باریکی!
همونو کردم انگیزه مسیر، نباید میشد دل جایی اسیر!
پس من کُشتم احساسو توخودم، هی من گشتم دنبالم تو خودم!
من مروارید تودل صدفم، منو نمیکنه چیزی دورتر از هدفم !
توی راهم انقد زمین خوردم ،شاید به جرم زمین خواری منو بردن !
من زاده زیرزمین لب مرزم، با هر سرمایی نمیکنم تب و لرز نه!
پیش میرم جلو حتی قوی تر از قبل، آشنام به راه و نمیرم عقب !
قفلیم رو کار تا نیمه های شب، راه پر پیچ و خمه ما نمیکنیم چپ نه!