متن ترانه مبین به نام مولای من
بارهاروی تورا دیدم ولی نشناختملاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
همچو گل کز دیدن خورشید میخندد به صبح
بر گل روی تو خندیدم ولی نشناختم
کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو
امدم دور تو گردیدم ولی نشانختم
یابن الحسن مولای من اقای من
یابن الحسن دنیای من رویای من
در کنار مسجد کوفه تو را گفتم سلام
پاسخ از لبهات بشنیدم ولی نشناختم
در حریم ساقی کوثر نگاهم بر تو بود
کوثر از جام تو نوشیدم ولی نشناختم
در کنار مرقد شش گوشه جدت حسین
خم شدم دست تو بوسیدم ولی نشناختم
ای دل غافل که همچون سایه نزد افتاب
پای دیوار تو خوابیدم ولی نشناختم
در منا پیش تو بنشتم ندانستم تویی
باتو از هجر تو نالیدم ولی نشناختم
در مسیر جمکران عطر دل انگیز بهشت
از نفس های تو بوییدم ولی نشناختم
سجده بر پای تو اوردم نگفتی کیستم
چهره از خاک تو پوشیدم ولی نشناختم