متن ترانه اسد بیگی به نام خواب کوتاه
وقتی دستام از زمستون راز یک بهارو پرسیدجرات فصل دوباره تو رگام خشکید و پوسید
خالی ازحرف و ترانه نه شکوفایی رویا
نه تجسم یه ساحل واسه تنهایی دریا
حرفای نگفتنیمون یک کلام عاشقونست
تنها آفت دلامون بغض تلخی بی بهونست
مثل یه کتاب شعره که به آخر نرسیده
که مثله یه تکیه گاهه که دیگه از عشق بریده
حالا تو سکوت سردم هیچکسی صدا نمیشه
درای همیشه بسته دیگه هیچوقت وا نمیشه
شاید اینجا واسه موندن دیگه هیچ راهی نباشه
شاید این عاشقی جز یه خواب کوتاهی نباشه
نازنینم به سکوتت نکن عادت نکن عادت
ندار این راز نگفته بغضی شه تا بی نهایت
نازنیم به سکوتت نکن عادت نذار
این راز نگفته بغضی شه تا بی نهایت
تا بی نهایت
تا بی نهایت