متن ترانه اسماعیل نیکپور به نام سلول زندون
توی این سلول زندونای خدا دلم شده خون
من که ندارم هیچ گناهی
ای خدا خودت گواهی
توی این ویرانه غم
میریزم اشک دمادم
ای دریغ از زندگانی
بر باد رفت عمر و جوانیم
*
همچون مرغی پر شکسته
پر و بال من شکسته
من اسیری نا امیدم
چه کنم با این در بسته