متن ترانه خسرو جهانگیری به نام فریاد از عشق
از من مگر چه دیدی رفتی نماندیبا تو مگر چه کرده ام رفتی نماندی
تو مانده ای در قلب من با این همه درد
نرو مرا رها نکن دراین شب سرد
فریاد از عشق به لبم رسیده است جانم
برگرد و بیا که بخون نشسته چشمانم از این دوری
ازم بریدی مرا دیوانه خواندی
با تو مگر چه کرده ام عاشق نماندی
مرا ندیدی که بی تو بی قرارم
قسم به موی تو به عشق تو دچارم
فریاد از عشق به لبم رسیده است جانم
برگرد و بیا که بخون نشسته چشمانم از این دوری