متن ترانه محسن چاوشی به نام تنهاترین
نفس تو سینه ی محراب حبس ِهوا بغضش گرفته ابر خسته اس
کی از دنیا دلش انقدر خونِ
که حتی صبرشم از صبر خسته اس..
کدوم خورشید از اینجا گذشته
که رنگ از روی هر کوهی پریده
کی بازم دردشو با چاه گفته
کی انقدر بار تنهایی کشیده..
با اینکه سوگوار و بیقراری
محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت میلرزه چون هر لحظه باید
به یاد غربت زهرا بیفتی
حبیب عاشقا و درد مندا
شنیدم هیچ دردی بی دوا نیست
تو هم درمونی و همدرد ای مرد
کسی با دردت اما اشنا نیست
شکم سیرا بدا دنیا پرستا
به حقت زیر تیغ ذوالفقارن
به شوق دیدنت اما هنوزم
یتیما شب به شب چشم انتظارن
با اینکه سوگوار و بیقراری
محاله پیش غم از پا بیفتی
دلت میلرزه چون هر لحظه باید
به یاد غربت زهرا بیفتی